تعداد افراد آنلاین

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

گفنم گفت (قسمت ششم)

گفتم: چیه می خندی؟
گفت: یاد یک چیزی افتادم.
گفتم: یاد چی؟
گفت: این میزه رو که این یارو دکتره روش نشسته رو که دیدم خندم گرفت!
گفتم: به چیش می خندی حالا!
گفت: یادش بخیر بچه که بودم هر وخت دستمو که می کردم تو دماغم ، موشش رو می مالیدم زیر میز یا زیر فرش!
گفتم: اَه...
گفت: تازه مامانم اگه می دید چه قشرقی راه می نداخت. بهم میگفت پدسسگ دستتو نکن تو دماغت!
گفتم: خب!
گفت: باز بابام میومد یکی محکم می زد پس کلم و میگفت به خاطر کثافت کاریای تو من دارم فُش می خورم ، باز من با گریه می رفتم پیش مامانم و می گفتم بابا منو زد. باز مامانم داد می زد از اون سر خونه که چرا بچه رو می زنی مرتیکه پنجاه ساله! خلاصه بلبشویی می شد!
گفتم: پس بیخود نیست یه کم مشاعرت مشکل داره!
چیزی نگفت و منم دیگه چیزی نگفتم.

هیچ نظری موجود نیست: