یکی از اولین چیزایی که آدم باید تو سیاست یاد بگیره اینه که واسه یه سیاستمدار ، بدترین سیاستا اینه که بخواد رو پاهای یه سیاستمدار دیگه راه بره!...
۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه
۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه
ببینین بچه ها
خب از اونجایی که دنیا دو روزه و آدم از فرداش خبر نداره ، پس چه بهتر که دم رو غنیمت بدونه و تا فرصت داره ، کیف کنه و خوش بگذرونه.
۱۳۹۰ آبان ۳, سهشنبه
۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه
#474
دلقکی که به میخوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می کند.
.
.
.
عقاید یک دلقک. نوشته: هاینریش بل. مترجم: شریف لنکرانی
.
.
.
عقاید یک دلقک. نوشته: هاینریش بل. مترجم: شریف لنکرانی
۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه
۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه
گفنم گفت (قسمت ششم)
گفتم: چیه می خندی؟
گفت: یاد یک چیزی افتادم.
گفتم: یاد چی؟
گفت: این میزه رو که این یارو دکتره روش نشسته رو که دیدم خندم گرفت!
گفتم: به چیش می خندی حالا!
گفت: یادش بخیر بچه که بودم هر وخت دستمو که می کردم تو دماغم ، موشش رو می مالیدم زیر میز یا زیر فرش!
گفتم: اَه...
گفت: تازه مامانم اگه می دید چه قشرقی راه می نداخت. بهم میگفت پدسسگ دستتو نکن تو دماغت!
گفتم: خب!
گفت: باز بابام میومد یکی محکم می زد پس کلم و میگفت به خاطر کثافت کاریای تو من دارم فُش می خورم ، باز من با گریه می رفتم پیش مامانم و می گفتم بابا منو زد. باز مامانم داد می زد از اون سر خونه که چرا بچه رو می زنی مرتیکه پنجاه ساله! خلاصه بلبشویی می شد!
گفتم: پس بیخود نیست یه کم مشاعرت مشکل داره!
چیزی نگفت و منم دیگه چیزی نگفتم.
گفت: یاد یک چیزی افتادم.
گفتم: یاد چی؟
گفت: این میزه رو که این یارو دکتره روش نشسته رو که دیدم خندم گرفت!
گفتم: به چیش می خندی حالا!
گفت: یادش بخیر بچه که بودم هر وخت دستمو که می کردم تو دماغم ، موشش رو می مالیدم زیر میز یا زیر فرش!
گفتم: اَه...
گفت: تازه مامانم اگه می دید چه قشرقی راه می نداخت. بهم میگفت پدسسگ دستتو نکن تو دماغت!
گفتم: خب!
گفت: باز بابام میومد یکی محکم می زد پس کلم و میگفت به خاطر کثافت کاریای تو من دارم فُش می خورم ، باز من با گریه می رفتم پیش مامانم و می گفتم بابا منو زد. باز مامانم داد می زد از اون سر خونه که چرا بچه رو می زنی مرتیکه پنجاه ساله! خلاصه بلبشویی می شد!
گفتم: پس بیخود نیست یه کم مشاعرت مشکل داره!
چیزی نگفت و منم دیگه چیزی نگفتم.
۱۳۹۰ مهر ۲۶, سهشنبه
اهم اخبار
وی در اجتماع پرشور مردم این استان خبر از تشکیل اُپک تخمی برای صادرات و تامین انواع تخم دیگر کشورها داد.
۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه
آخ دیدی یادم رفت...
دوشنبه 4 مهر تولد دو سالگی اینجا بود. چه زود دو سال گذشت از روزی که اینجا رو افتتاح کردم. قصه ساختن اینجا خیلی هم مفصله که شاید بعدن به تفضیل بهش بپردازم.
۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه
بشر می ماند چه بگوید!
توی اخبار ایران داره یک خانوم معترض جنبش اشغال وال استریت رو نشون میده. خانومه میگه سرمایه داری بده و فلان و بیسار... تو دلم گفتم این حاج خانوم باید تو مملکت نایب امام زمان زندگی میکرد تا با کوچکترین اعتراضی میبردنش کهریزک و ببخشید به قولی خشک خشک ترتیبشو میدادن تا گنده گوزی نکنه...
۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه
۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه
گویند که تعارف آمد و نیامد دارد...
آن گاه که خدای تعالی بدون خواهش و مسئلت و بدون تمنای قلبیِ شما هدیه ای فرستد ، بپذیرید و رد نکنید ؛ چه ، رد ّ احسان در این وقت ردّ احسان خدای تعالی است.
۱۳۹۰ مهر ۱۹, سهشنبه
egg planet
یک زمانی اگه کسی چشم میخورد براش تخم مرغ میشکستن برای رفع قضا بلا ، اما الان اگه بگی نیمرو یا املت خوردی چشمت میزنن!
۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه
۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه
۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه
محکمه درون
نمیدونم تا حالا به این قضیه دقت کردین یا نه که گاهی وقتها وجدان مانع ارتکاب گناه نمیشه فقط اگه قراره ازاون گناه لذتی ببریم ، اون لذت رو کوفتمون میکنه!
۱۳۹۰ مهر ۱۲, سهشنبه
شازده کوچولو
آدم وقتی زیاد دلش گرفته باشد غروب خورشید را دوست می دارد.
.
.
.
پ-ن: بعد از این سه شنبه با شازده کوچولو
.
.
.
پ-ن: بعد از این سه شنبه با شازده کوچولو
۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه
بسته اقتصادی
بابام توصیه کرد: برای قرض گرفت پول آدم های بدبین را انتخاب کن. آنها توقع برگرداندنش را ندارند.
مغالطه؟؟!!
به نظر من بالشت ها هم مثه مرغ هستند چون با داشتن این همه پَر نمیتونن پرواز کنن! از نظر فلسفی به این قضیه چی میگن؟
۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)