تعداد افراد آنلاین

۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

ساندیس

نه همین ساندیس زیباست نشان آدمیت

گفتم گفت (قسمت اول)

گفتم: بی بی سی رو که پارازیت انداختن نه روی نایل ست نه روی هاتبرد نمیشه دید.
گفت: خب از اینترنت نگاه کن.
گفتم: دلت خوشه ها.
گفت: چطور؟
گفتم: با این اینترنت پر از فیلطر و با این سرعت های کم همینقدر که وبلاگم رو آپ میکنم خودش خیلی هنره!
گفت: خب پاشو بیا خارج.
گفتم: سربازی نرفتم تازه با کدوم پول؟
گفت: قاچاقی بیا.
گفتم: دارم میگم پول ندارم تازه کسی رو هم نمی شناسم.
گفت: خب یک سابقه سیاسی برای خودت جور کن.
گفتم: جان؟!
گفت: یک فعالیت سیاسی بکن, بعد بیان بگیرنت اونوقت قاچاقی بیا ترکیه از اونور هم تقاضای پناهندگی کن.
گفتم: ای آقا تو اصلن ببین از گوانتاناموی آقایون جون سالم در میبرم که بخوام به اون جاها برسم! واالله.
دیگه هیچی نگفت منم هیچی نگفتم.

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

میزان اقتدار

میزان اقتدار یک حکومت رو میشه از تعداد مامورای یگان ویژه اش که سر چهار راه ها یا میدونا وایمیستن تشخیص داد!

نوستالوژی های دوران ولگردی (قسمت سوم)

مرحوم رضا ژیان در نقش کیمیاگر در سریال محله بهداشت یا محله برو بیا با اون خنده معروفش.
.
.
.
یو ها ها ها ها! یو ها ها ها ها.

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

کار دنیا

کار دنیا رو میبینی؟
سوسک از موش میترسه, موش از گربه, گربه از سگ, سگ از مرد, مرد از زن, زن از سوسک!

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

مارمولک

بهتره که یادی از استاد عزیزم آقا رضا مارمولک بکنم و نقل قولی تاریخی از ایشون داشته باشم:
.
.
.
''محرم و رمضون, سرقت تعطیل, گلاب به روتون نجسی حروم''

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

تفکرات نابهنگام (1)

به قدر کافی زندگی به ما ریده است. شما نرینید.

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

خرس گنده

آیا هنوز هستند کسانی که به سبک خشایار مستوفی بگویند ''نه غلام'' یا ''میزنم تو مخت ها'' ؟

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

اصول بهداشت حرفه ای

اخیرن قرار شده که توی زندان ها از شیشه های نوشابه یکبار مصرف به جهت عدم ابتلا به مننژیت استفاده بشه!

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

اﻧﺎ ﷲ و اﻧﺎ اﻟﻴﻪ راﺟﻌﻮن

دروغ چیزه بدیه ولی آدم گاهی وقتا تو زندگیش به یه مرحله ای میرسه که آرزوی دروغ بودن یک چیزی رو میکنه به عبارتی آرزوی دروغ رو داره!. مثلن همین خبر درگذشت حضرت آیت الله العظمی منتظری. از صبح دلشوره داشتم و تا اینکه اومدم توی شبکه و اون چیزی رو که نباید اتفاق می افتاد رو خبرش رو دیدم که افتاده. سایت آیت الله منتظری که امروز هر کاری کردم بالا نیومد و لی سایت آیت الله صانعی اطلاعیه ایشون رو قرار داده بود که با خوندنش مطمئن شدم که ''آمد به سرم از آنچه میترسیدم'' . به هر حال وظیفه ماست که زحمات ایشون رو جبران کنیم. محرمی سبز با وداعی سبز با مردی سبز.
===
پ-ن: فعلن چیزی برای نوشتن ندارم تا ببینم اوضاع چطور پیش میره.

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

زیر پرچم

دارم میرم سربازی دوره کلام قرمزی
.
.
.
خدمت افتادم ارتش سایبری, گروهان توئیتر, روزی 8 ساعت باید شعار انقلابی توئیت کنم!
===
پ-ن: بعضی از بچه ها افتادن گروهان یاهو مسنجر و باید روزی 8 ساعت چت انقلابی بکنن.

آئین نامه

توی سراشیبی ماشینمون عقب عقب رفت خورد به ماشین پشت سری, بابام از توی آینه به رانندش یک نگاه کرد و بهش گفت مگه کوری؟

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

ارادت

میزان ارادت مردم به امام رو میشه از خلوتی جاده های شمال در 13 و 14 و 15 خرداد مخصوصن اگر به پنجشنبه بخوره تشخیص داد که این امت همیشه روی صحنه چقدر ولایت مدار هستند و مشغول عزاداری! D-:
.
.
.
آنطور نباشد که ما بکنیم ارتحال, شما بکنید عشق و حال, برید 2 روز شمال, پی کیف و حال.

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

شعار روز جهانی ایدز

حتا به کف دستان خویش اعتماد نکنید!

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

آش نخورده و ...

-ما وارث یک جان و تن سوخته ایم
-خاکستری از یک چمن سوخته ایم
-این تهمت زندگیست بر ما زده اند
-ما آش نخورده و دهن سوخته ایم

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

روز ملی بورکینافاسو

روز ملی بورکینافاسو را تبریک میگوئیم.

معظم له (قسمت اول)

معظم له خطاب به معترضان:
.
.
.
انتخابات تمام شد، خب بکشيد بیرون!

تفاوتها (قسمت ششم)

در انشاء بچه ها:
دیروز: ما جمعه را دوست داریم چون در این روز مدرسه ها تعطیل هستند و تلویزیون کارتون های قشنگی پخش میکند و نیز تمام اعضای خانواده در کنار هم هستند.
.
.
.
امروز: ما جمعه را دوست داریم چون تلویزیون 20:30 را پخش نمیکند. وتازه پدرمان هروقت امام جمعه را توی تلویزیون میبیند به او فحش های خنده دار میدهد و ما کلی میخندیم.

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

اندر احوالات وبلاگ نویسی ما

شب تا نصفه شب توی رختخواب فکر می کنم چی بنویسم فردا توی ذغال سنگ, صبح که از خواب پا میشم یادم میره چی میخواستم بنویسم! مملکته داریم؟

نوستالوژی های دوران ولگردی (قسمت اول)

یادش بخیر...
...فیلم های پدر سوختگی و بی ناموسی!
.
.
.
تارزان, شب های لوس آنجلس, راسپوتین.
===
پ-ن 1: ما اونقدرهم قدیمی نیستیم. روی CD رایت شده بودند.
پ-ن 2: داغ راسپوتین به دل ما موند. هنوز مشتاق دیدنش هستم چون ندیدمش!

سير تكاملی آلت مردانه:

این پست به علت داشتن کلمات بی ناموسی تصحیح می گردد!

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

مجید, دلبندم


در حمایت از مجید توکلی

در خواستگاری

+ خب آقا دوماد چكاره اَن؟
- والا پسرم دكترای علوم اقتصادی داره. فوق ليسانس حقوقش رو هم چند وقت پيش گرفت. ليسانس كامپيوتر و اين چيزا رو هم كه امروزه ديگه همه دارن. از لحاظ شغلی هم الان تو كار برج سازی و صادرات و وارداته.
+ خب به تخمم.
===
پ-ن:
+> پدر عروس خانوم
-> پدر آقا دوماد

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

تفاوتها (قسمت پنجم)

دیروز: پدرا توی ماشین مینشستن, پسرا میرفتن توی صف نون.
.
.
.
امروز: پسرا توی ماشین میشینن, پدرا میرن توی صف نون.

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

برج

+ هيچ وقت دلم نميخواد با يه سيگار از يه برج 48 طبقه بپرم پايين.
- آخه واسه چی؟
+ چون باد ميخوره به سيگارم خاموش ميشه.

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

مردانگی

+ سلام آقا.
- سلام علیکم.
+ ببخشید ساعت دارین؟
- ساعت چیه, مرد باید خ[...]ه داشته باشه.

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

نظر سنجی

سلام درباره ذغال سنگ نظر سنجی گذاشتم چون تعداد مطالبی رو که نوشتم از 100 تا بیشتر شده. میخوام تا اینجا به یک جمع بندی برسم در مورد مطالبی که می نویسم. خوشحال میشم اگه در این نظر سنجی شرکت کنین. اگه انتقادی یا پیشنهادی هم دارین لطفن توی قسمت کامنتها بزارین. ممنون از همتون.

الو

+ الو خارجه؟
- نه. عوضی گرفتين.
+ خب به تخمم. خدافظ.

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

گنجشکه

گنجشکه نشست رو شست دستم
.
.
.
شستم به ک.ونش, ک.ونش به شستم
!

تنظیم خانواده

ده دقيقست كلاس تنظيم خانواده تموم شده و استاد هم اسلايداشو جمع كرده و رفته. ولی از بچه ها فقط كسايی رفتن بيرون كه يا شلوار لی داشتند يا تی شرت شون روی شلوارشون بوده.

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

حزب الله

خدایا نونت نبود, آبت نبود, لیدر حزب شدنت چی بود؟ خودمونیم خدایا اگه وارد عرصه حزب بازی و سیاست نمیشدی خیلی بهتر بود!

غیرت

+ د لعنتی ولم كن بذار خودمو بكشم.
- آخه واسه چی؟
+ بابا تو كه نميدونی من امروز چی فهميدم؟ آخه تو كه نميدونی من بی غيرت از كجای مامانم در اومدم.

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

موهبت الهی

+ خانومی دماغتو عمل كردی؟
- نه. چطور مگه عزيزم؟
+ آخه هيچ فكر نميكردم يه دماغ طبيعی اينقدر ضايع و بی ريخت باشه.

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

پاشش زندگی!

+ عزيزم من هميشه تو روياهام فقط تو رو ميبينم. وقتاييم كه خوابم بازم فقط تو رو ميبينم. واسه همين زندگيم داره از هم ميپاشه.
- از هم ميپاشه؟ واسه چی آخه؟
+ چون ديگه از پس قبض آب خونمون بر نميام.

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

توانایی

+ عزيزم هر وقت روبروی من ميشينی من ديگه توانايی پا شدن ندارم.
- واسه چی عزيزم؟
+ چون كه اونم پا ميشه. حالا اگه منم پاشم ضايع ميشه ديگه. شلوارمو ببين!!!

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

بــــزن بـــــاران


..
بزن باران بهاران فصلِ خون است

خیابان سرخ و صحرا لاله گون است

بزن باران که بی چشمان ِ خورشید

جهان در تیه ِ ظلمت واژگون است
.

بزن باران نسیم از رفتن افتاد

بزن باران دل از دل بستن افتاد

بزن باران به رویشخانهء خاک

گـُل از رنگ و گیاه از رُستن افتاد
.

بزن باران که دیوان در کمین اند

پلیدان در لباس ِ زُهد و دین اند

به دشتستان ِ خون و رنج ِ خوبان

عَلمداران ِ وحشت خوشه چین اند
.

بزن باران ستمکاران به کارند

نهان در ظلمت ، اما بی شمارند

بزن باران ، خدارا صبر بشکن

که دیوان حاکم ِ مُلک و دیارند
.
. .
بزن باران فریب آئینه دار است

زمان یکسر به کام ِ نابکار است

به نام ِ آسمان و خدعهء دین

بر ایرانشهر ، شیطان شهریار است.


سکوت ِ ابر را گاه ِ شکست است

بزن باران که شیخ ِ شهر مست است

ز خون ِ عاشقان پیمانهء سرخ

به دست ِ زاهدان ِ شب پرست است
.

بزن باران وگریان کن هوا را

سکون بر آسمان بشکن ، خدارا

هزاران نغمه در چنگ ِ زمان ریز

ببار آن نغمه های آشنا را
.

بزن باران جهان را مویه سرکن

به صحرا بار و دریا را خبر کن

بزن باران و گــَرد از باغ برگیر

بزن باران و دوران دگر کن

.
بزن باران به نام ِ هرچه خوبی ست

بیفشان دست ، وقتِ پایکوبی ست

مزارع تشنه ، جوباران پُر از سنگ

بزن باران که گاه ِ لایروبی ست
.
. .
بزن باران و شادی بخش جان را

بباران شوق و شیرین کن زمان را

به بام ِ غرقه در خون ِ دیارم

بپا کن پرچم ِ رنگین کمان را
.

بزن باران که بی صبرند یاران

نمان خاموش ، گریان شو ، بباران

بزن باران بشوی آلودگی را

ز دامان ِ بلند ِ روزگاران

{م. سحر}

نیایش

روبروی كعبه وايستادم و دعا کردم: يا امام رضا جون، قربون سر بريدت برم، هر وقت خواستی ظهور كنی سر رات يه چند تا حوری پری خوش تيريپ هم از اون دنيا واسه ما بيار كه روی اين دختر همسايه روبروييمون كه بهم محل نميده كم شه.

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

خواب زدگی (قسمت اول)

خواب می بینم که:
{خونم در طبقه بالای یک برجه و من در حالی که مشغول کشیدنه پیپی هستم که با توتون کاپیتان بلک طلایی پر شده و من در کنار شومینه دارم به بارش برف که شهر رو سپید پوش کرده نگاه میکنم و در حالی که یک روبدوشامبر قرمز تنم کردم روی یک صندلی چوبی متحرک از اینایی که زیرش نیم دایره هست که هی تاب میخوره روش نشستم و دارم یک فنجون قهوه میخورم و از گرامافون صدای استاد گلپا به گوش میرسه. ناگهان دوستم زنگ میزنه که براش مشکلی پیش اومده و من باید برم پیشش. لباسم رو عوض میکنم و کت و شلوار خاکستری از اونایی که پارچش برق میزنه رو تنم میکنم وبا آسانسور میام پایین و سوار بی ام و سری 7 مشکی خودم میشم و به محل کار دوستم میرم. دست میکنم از توی داشبورد که یک نخ سیگار مارلبورو قرمز از توی پاکتش در بیارم, میبینم که تموم شده. یک چند وقتی هست که میخوام مارک سیگارم رو عوض کنم و کنت یا وینستون لایت بگیرم که سبکتره ولی خب یادم میره. الان بهترین فرصته! بگذریم. خلاصه رفتم پیش دوستم.}

که ناگهان ساعت زنگ میزند!

قرص اعصاب

+ الان كه فكر ميكنم ميبينم تخ*مام از تمام قرصای اعصابی كه واسم تجويز شده بهتر روم اثر دارند. اگه اينا نبودند تا حالا صد بار سكته كرده بودم. من واقعن به تخ*مام مديونم.
- چطور مگه؟
+ آخه هر وقت مشكلی تو زندگيم پيش مياد ميگم به تخ*مم اعصابم سريع راحت ميشه. راحت راحت.